همه چیز تموم شد چه ساده تموم شد درست لحظه ای که داشت امیدی در تو زنده میشد
مرگ اومد و همه چیز با خودش برد نمیخوام باورش کنم مینویسمش شاید واقعیت خودشو از دست بده این جمله را بارها شنیدم که نویسنده ها دروغ میگند و واقعیتو تغییر میدن من مینویسم پدرم فوت کرد شاید واقعیت تغییر کنه شاید بیشتر از چند قطره اشک نریختم چون از بچگی یاد گرفته بودم که مردها گریه نمیکنند . از مرگ پدرم درست 8 ساعت میگذره و من اینجا دارم مینویسم دارم مرگومینویسم ولی آیا مرگ نوشتنیه آیا با نوشتن غمی که وجودمو فرا گرفته از من جدا میشه نمیدونم هنوز شوکه ام میذارم کلمات خود بخود نوشته بشند گاهی کلمات از افکارم جلو میفتند و خودشون واقعیتی تازه از وجودم را کشف میکنند .
قسمتی از وجود من بنه ابدیت پیوست و من دیگه هیچوقت نمیتونم دوباره ببینمش 10 روز پیش وقتی پدرمو به بیمارستان آوردم میدونستم که رفتنیه همهء ما میدونستیم من مادرم و برادرام الان 3 ماه است که میدونیم ولی هیچوقت به صدای بلند نمیگفتیمش میگفتیم شاید اگه بیانش نکنیم هیچوقت به واقعیت تبدیل نمیشه اما امروز دوباره برامون باور نکردنیه آخرینبار دیشب پدرمو دیدم وضعیتش مثل شبهای قبل بود ساعت 1 شب بود که ترکش کردم البته مدتها بود که حضور هیچ کس را نمیفهمید مثل شبهای دیگه بود . قرار بود امشب تا صبح پیشش باشم . عصر بود که با صدای گریه مادرم بوی مرگ همهء خانه را فرا گرفت من خوابیده بودمو در خواب پدرمو میدیدم که دوباره پشت ماشینش نشسته عحیب اینجا بود که داشت منو برای دیدن خودش به بیمارستان میبرد به بیمارستان که رسیدیم زمین داشت دهن باز میکرد و پدرمو درون خودش میبرد با صدای گریه مادرم از خواب بیدار شدم پدرم خبر مرگ خودشو به من داده بود و من صدای مادرمو میشنیدم که میگفت پدرت حالش خیلی بده میخواست منو برای خبر آماده کنه در حالی که من مرگو با تمام وجودم حس کرده بودم همه چیز تموم شد و من میدونم که برای مدتها خاموش خواهم بود و با صدای مرگ سخن میگم
غم از دست دادن عزیزان خیلی سخته ولی بعضی وقتها این فکر بهمون آرامش کیده که از زجر کشیدن توی این دنیای فانی نجات پیدا میکنن. همیشه خاطرهاشون باهامون میمونه و مهم اینه که توی قلبمون همیشه زنده باشن
تسلیت میگم
سلام. تسلیت میگم. ظاهرا دیرزمانی نیست که از مرگ پدرتون میگذره. راستش قشنگ گفتین . این گفتنتون باعث شد که نم اشک تو چشام بشینه. به خاطر پدری که حتا خاطره اش هم تو ذهنم نیست. شما لااقل عمری رو در کنارش بودین ولی من هر چه یادم میاد از نبودنشه و حسرت نداشتنش. امیدوارم روحشون شا باشه و یادشون واسه شما زنده
قبل از خوندن این مطلب و داشتن آدرس وبلاگت ، این حقیقت رو متوجه شدم از لحن بودنت .......
برای اون پدر ، بهترین ها رو آرزو میکنم ............
آرامش .......... انشالله .................