این عنوان برای من خاطره انگیزه
هم به خاطر کتاب ماریو داریوسک که عباس پژمان ترجمه اش کرده هم به خاطر شعر زیبای فروغ
همه هستی من آیه تاریکی است
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
....
امروز به فاصله کوتاهی از نوشته اول دوباره می نویسم،
تولدم نزدیکه و من در روزهای تولد غمگین تر از روزهای عادی میشم
امسال تصویری از غمگین بودن در ذهنم هنوز شکل نگرفته
البته هنوز، تا 3 آذر چند روزی باقی مانده و این تصور که امکان غمگین تر شدنم در روز تولد امسالم نسبت به سال های گذشته وجود نداره برام شبیه این هست که زندگیم را در یک قاب شیشه ای فرض کنم که از کوهی به پایین پرت شده و امکان بیشتر شکسته شدن را نداره البته تصویر کمی غلوشده است
با توجه به وضعیت موجود واقعا حالم خوبه.
امروز پرش های ذهنیم زیادتر از حد معمول شده و امکان تمرکز رو یک موضوع را ندارم، دارم یک معنای جدید به جریان سیال ذهن میدم.
به رسیدن به 40 سالگی فکر می کنم و این که هنوز عاشق نشدم. تو 20 سالگی فکر می کردم حتما تو 30 سالگی عاشق میشم و تو 30 سالگی با خودم گفتم دیگه تا 40 سالگی عاشق شدم. بازی روزگار جذاب و دوست داشتنی و در عین حال احمقانه است.
الان در حال نظاره به تمام بودنهای گذشته ام که شبیه یک ارتش شکست خورده در جلو چشمام در حال رژه رفتن هستند و من فقط لبخندی میزنم تا رنگی به این گذشته دیوانه وار پاشیده بشه
اعتراف می کنم که عاشق شدم اما عاشق تنهایی، عاشق سکوت عاشق خلأع، عاشق سفر، عاشق یک قهوه تو یک کافه خیابونعی تو استانبول، عاشق قدم زدن هر از گاهی با یک دوست،. عاشق دیدن فیلم جوکر در سینما و عاشق پیاده روی در شب بعد از دیدن یک فیلم خوب عاشق کتاب عاشقی نوشتن در این جا عاشق فکر کردن عاشق بودنو و عاشق خوانده شدن .
برای من کلمات لذت بخش هست و مهم وقتی کسی پیام میده و عنوانش می فهممت هست زندگی برام یک لبخند هدیه آورده گر چه فهمیدن فقط قسمت کوچکی از دنیای من باشه که تو یک نوشته متولدشده.،. اماهمین هم زیباست .
من می نویسم تا بفهمم.هیچوقت نمیدونستم نوشته من مرا با خودش به چه سمتی میبره به قلمم اجازه پرواز می دادم تا کمی از من را نقاشی کنهتو ببینم آن روز چه رنگی ام. خیلی از روزها و سالهای زندگیم، بدون فهمیدن رنگ آن روز گذشته
این چند سال اخیر زندگیم را صرف یادگیری زبانهایی که کردم که نمیدونم هیچوقت آیا برام فایده ای داره یا نه
40 سالگی، آغاز پیرشدن
شاید، این عنوان بهتری بود برای نوشته ام
تو بهترین عشق ها رو تجربه کردی