صبح شنبه است.
نت همچنان قطع است.
دوستی بهم گفت اما انتظار زیادی حس نکردم ...
من شبیه یک دوربین فیلمبرداری هستم که از دور خودم را می بینم لحظاتی را ثبت می کنم به گذشته می رم قسمتی از این بودن را نمایش میدم، سال های پیش رو را حذف می کنم و شبیه یک راوی خاموش و بیطرف داستانی از بودنم را به بی احساس ترین شکل ممکن بیان می کنم. گفت و گو را دوست دارم چون من و با خودش به جاهایی از ذهنم می بره که کمتر از همیشه درش قدم زدم یا درهایی در ذهنم باز می کنه که قفلش کردم کسانی که منو دوست داشتند از پیچیدگی و هزارتوی وجود من فرار کردن و به رابطه های بعدی آنها که نگاه کردم با ساده ترین آدمهای دنیا پیوند خوردن. زندگی برای من همیشه شبیه معماست و هیچ وقت نتونستم به سادگی فقط زندگی کنم. تنهایی من بی دلیل نیست زنها معمولا کسی را می خواهند که بتونند خطوط زندگیش را بخونند. من مدتهاست که فهمیدم من بیگانه ای هستم در زندگی که هیچوقت فهمیده نمیشه و در زندگی روزمره شکل ساده ای از بودنم را نمایش میدم بر خلاف بقیه که ماسک خاص بودن را می زنند من ماسک عادی بودن را میزنم البته آدم عادی که گاهی دیوونگی می کنه آدم عادی که سفر زیاد میره و هر زمان که او را میبینی در حال یادگیری یک زبان جدید هست.
من بودن خودم را دوست دارم، تنهاییم با وجود تمام افسردگی هام دوست دارم. نمی دانم به دنبال چیزی می گردم یا نه اما من شبیه درخت تو فیلم چشم اندازی در مه هستم هر از گاهی کسی میاد و از کنارم رد میشه.....
من تنهایی ام را
باقلم پرمیکنم
وجای هربودنی راباواژه ها
کسی هم که نباشد
واژه هاهستند
وخدایی که به رازقلم
سوگندخورده است
ف ه
golneveshteshgh.blogsky.com
خوبی تو اینه آیینه خودتی
مهم نیست تنهاییمون چقدر بزرگه
مهم اینه بدونیم چرا اینقدر بزرگه