من همیشه دلم می خواست در مورد هیچ چیز بنویسم، فضای خالی، فاصله ها. حرف هایی که زده نمیشه،، سکوت
چطور میشه سکوت را تو یک نوشته بیان کرد. نمی دانم تو دنیای امروز کسی فرصت گوش سپردن به سکوت را داره یا نه.
چه تصاویری از روز در ذهن ما ثبت میشه، چرا ثبت میشه
چه حقیقتی تو زندگی وجود داره
تصاویر چشم اندازی در مه در حال پخشه و من در حال نوشتن در مورد احساس هیچ
وقتی شب روی شنهای کویر راه می رفتم احساس خوبی داشتم وقتی صبح طلوع آفتاب را میدیدم احساس خوبی داشتم،
امروز می نویسم تا فرو برم،. در بی هدفی، در بی رنگی در بی شکلی
من با نوشتن تبدیل به شن میشم بادها منو با خودشان میبرند به جایی دیگر.....
تصاویر فیلم جادوییه موسیقی شگفت انگیزه
فیلم به پایان می رسد ولی من دوباره از اول فیلم را نگاه میکنم
سفر دو بچه به هیچ جا برای پیدا کردن پدری که وجود نداره
به موسیقی فیلم اجازه میدم در من جریان پیدا کنه
در ابتدا بی نظمی کامل بود و سپس نور آمد.... نور از تاریکی جدا شد و زمین از دریا
بودن شگفت انگیز و نبودن وسوسه انگیز....
ما سوار قطار زندگی میشیم و نمی دونیم کی از این قطار پیاده میشیم سعی می کنیم از منظره های زندگی لذت ببریم و کاری زندگی انجام بدیم اما مهمترین قسمت های زندگیمون در خواب هست رویاهایی که می بینیم و به یاد نمی یاریم
آنجلو پلاس
و النی کاریندرو بی نظیرن
سکوت همون لحظه آیه که بچه ها از کنار اون درخت می گذرن
سکوت یعنی بخوام آروم باشم اما توضیح ندم چجوری
سکوت یعنی از نگاه لبریز شم
سکوت یعنی خیلی چیزا